کسی که مالی را که از اراضی و املاک بدست آورده، تحویل مخدوم یا دولت دهد. این کلمه را در فرهنگها ’مالگذار’ نوشته اند و آن صحیح نیست. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مالگذار شود
کسی که مالی را که از اراضی و املاک بدست آورده، تحویل مخدوم یا دولت دهد. این کلمه را در فرهنگها ’مالگذار’ نوشته اند و آن صحیح نیست. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مالگذار شود
عامل و متصدی. (آنندراج). تحصیلدار و خراجدار و کسی که مالیات را جمعمی کند و مأمور دیوانی. (ناظم الاطباء) : وین فلک گرچه بد عمل داریست هم به نیکی حساب من رانده ست. خاقانی. ملک صفاتی کاندر ممالک شرفش سپهر گفت که من کهترین عملدارم. خاقانی. عمل داران برابر می دویدند زر و دیبا بخدمت می کشیدند. نظامی. عمل داران چو خود را ساز بینند به معزولان از این به بازبینند. نظامی. عمل خانه دل بفرمان توست زبان خود عملدار دیوان توست. نظامی. ، شحنه. (زمخشری)
عامل و متصدی. (آنندراج). تحصیلدار و خراجدار و کسی که مالیات را جمعمی کند و مأمور دیوانی. (ناظم الاطباء) : وین فلک گرچه بد عمل داریست هم به نیکی حساب من رانده ست. خاقانی. ملک صفاتی کاندر ممالک شرفش سپهر گفت که من کهترین عملدارم. خاقانی. عمل داران برابر می دویدند زر و دیبا بخدمت می کشیدند. نظامی. عمل داران چو خود را ساز بینند به معزولان از این به بازبینند. نظامی. عمل خانه دل بفرمان توست زبان خود عملدار دیوان توست. نظامی. ، شحنه. (زمخشری)